در جلسه هفته پیش مکتب الشهدا استادرنجبریان شعری خواندند که شوق حضار را برانگیخت. این شعر مثنوی بسیار زیبایی استمنسوب به شیخ بهائی(رحمةالله علیه) که در آن اشاره دارد به حقیقت علم، که معرفت وعشق به یار ازلی و ابدی است. ما بقی علوم اگر در راه معشوق بود که سود می دهد واگر غیر از آن بود همه زیان بلکه فریب شیطان است. این مثنوی به صورت خلاصه خدمتعلاقه مندان عرضه می شود.
قد صرفت العمر فی قیل و قال یا ندیمی قم، فقدضاق المجال
و اسقنی تلک المدام السلسبیل انها تهدی الی خیر السبیل
علم رسمی سر به سر قیل است و قال نه از او کیفیتیحاصل، نه حال
طبع را افسردگی بخشد مدام مولویباور ندارد این کلام
وه! چه خوش میگفت در راه حجاز آن عرب، شعری به آهنگ حجاز:
کل من لم یعشق الوجه الحسن قرب الجل الیه و الرسن
یعنی: آن کس را که نبود عشق یار بهر او پالان و افساری بیار»
گر کسی گوید که: از عمرت همین هفت روزی مانده، وان گردد یقین
تو در این یک هفته، مشغول کدام علم خواهی گشت، ای مرد تمام؟
فلسفه یا نحو یا طب یا نجوم هندسه یا رمل یا اعداد شوم
علم نبود غیر علم عاشقی مابقیتلبیس ابلیس شقی
سینه، گر خالی ز معشوقی بود سینه نبود، کهنهصندوقی بود
لوح دل، از فضلهٔ شیطان بشوی ای مدرس! درس عشقی همبگوی
چند و چند از حکمت یونانیان؟ حکمت ایمانیان را هم بدان
صرف شد عمرت به بحث نحو و صرف از اصول عشق هم خوان یک دو حرف
سینهٔ خود را برو صد چاک کن دل از این آلودگیها پاک کن
درباره این سایت